loading...
دانلود فیلم های 2017
تبلیغات محیطی
reza بازدید : 607 نظرات (0)

Bad ghadam دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : بد قدم 

2 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : naskar کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : ۳٫۴ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۱٫۰ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)

11 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : ۳۳۷

14 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

سحر دختری آرام و سر به زیری است. در مدت زمان کوتاهی اتفاقات تلخی در دنیای او می افتد که یکی از آنها مواجه شدن با خرافات و سستی ایمان اطرافیانش است. تا جایی که خودش هم کم کم به این باور میرسد که شاید حق با آنهاست… شاید او بدقدم است 

قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

6 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) پسورد :  www.98ia.com

11 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) با تشکر از naskar عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

pdf دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

jar1 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

jar2 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

epub دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)

 

21 دانلود رمان بد قدم | naskar کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قسمتی از متن رمان :

“رضا بیست وشش ساله شاگرد مغازه فرش فروشی پدرش” این کلمات در سرش رژه می رفتند حتی یک کلمه ازدرس تاریخ را نمی فهمید.فردا آخرین امتحانش بود. با اتمام امتحانات نهایی بالاخرهنفس راحتی می کشید.البته اگر آقاجان در مورد خواستگاری فردا چیزی نمیگفت.همین یک ساعت پیش بود که خانم جان صدایش زده وگفته بود که آقاجان کارش دارد.باید حدس میزد موضوع مهمی در پیش است وگرنه معمولا آقاجان خیلی با او کار نداشت.فقط گهگاهی سوالات معمولی در مورد درس و امتحاناتش میپرسید.وقتی به طبقه پایین رفته بود لبخند محو خانم جان از چشمش دور نمانده بود.روبروی آقاجان با فاصله روی زمین نشست و گفت :” بله آقاجون با من کاری داشتین؟
” آقاجان فنجان چایش را روی نعلبکی گذاشت وگفت:” داشتی درس میخوندی؟” –” بله فردا امتحان آخرمه” -”چه خوب یعنی دیگه درست تموم میشه یعنی دیگه درس تعطیل؟” سحر که از این حرف کمی جا خورد با تعجب گفت:” یعنی چی تعطیل؟!” _”خب بعد از اینکه امتحان فردا تموم بشه…دیگه دیپلم میگیری…خب یعنی درست تموم میشه دیگه.” آقاجان هیچ وقت مخالف درس خواندن سحر نبود یعنی سحر تا آن موقع چنین فکری میکرد. خیلی آرام جواب داد:” بعد از اون باید پیش دانشگاهی بخونم.” آقاجان با تک سرفه ای کرد وگفت :” دختر که شوهر کرد دیگه اختیار درس خوندن یا نخوندنش با شوهرشه.البته پیشنهاد خودم اینه که دیگه ادامه ندی…آخه این جور کارها آدم رو از خونه داری و شوهرداری می ندازه.
” سحر که هم خیلی تعجب کرده بود و هم خجالت می کشید به آشپزخانه نگاه کرد تا شاید خانم جان در حرف زدن کمکش کند.وقتی دید خانم جان سرش را با ظرف شستن گرم کرده و وانمود میکند چیزی نمیشنود دوباره نگاهش رابه سمت فنجان خالی آقاجان کشید و گفت:” متوجه نمیشم.” _”قرار شده فردا عصر برات خواستگار بیاد.ثریا خانم برای پسرش…همسایه ی سر کوچه.” سحر نمی دانست چه چیزی باید بگوید تمام جسارتش را جمع کرد و گفت:” برای هر دختری خواستگار میاد ولی حتما که نباید جواب مثبت بده.” آقاجان که توقع شنیدن این حرف را از دختر آرام وسر به زیرش نداشت گفت:” مگه قراره تا آخر عمرت توی این خونه بمونی؟” سحر ترسید وجواب داد:” منظورم این نبود” _”پس منظورت چی بود؟


مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
بک لینک