loading...
دانلود فیلم های 2017
تبلیغات محیطی
reza بازدید : 1254 نظرات (0)

 نام رمان : باغ پایینی 

 نویسنده : project1390 کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۱٫۴ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK) 

 ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

 تعداد صفحات : ۱۲۱

 خلاصه داستان :

داستان در مورد یک مرد حدود ۳۵ سال است که بدلیل یک مشکل شخصی که می شود گفت موردی شبیه به شکست عاطفی است ، همه زندگی و کار خود را رها می کند و از قضای روزگار سر از یک شهر دور افتاده در می آورد و با پیرزنی به ظاهر خل وضع آشنا می شود و ماجراهایی در پی خواهد داشت …. می توان گفت کمی رمزآلود است …

 قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

 پسورد : www.98ia.com

 منبع : wWw.98iA.Com

 با تشکر از project1390 عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

 دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

 دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

 دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

 دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

 قسمتی از متن رمان :

اخرین خانه متعلق به او بود خانه ای بزرگ با دیوارهای اجری و بلند شبیه خانه های اربابی که روزگاری در اوج بوده اند !! چندین اتاق بزرگ و کوچک با شیشه های شکسته رنگی و درب و پنجره های چوبی که بدون شک زمانی در نهایت شکوه برلولا می چرخیدند !!!و چه داستانی آنها را گشوده و یا بسته بود .یا با خشم برهم کوبیده بود ….
قبل از رفتن به سمت حیاط دقایقی محو تماشای این شکوه به پایان رسیده می ایستادم و زمانی که نگاهم به “دالان تاریک” هشتی می رسید نا خود آگاه دست از خیال پردازی برمی داشتم !!! سمت راست یک آشپزخانه یا در چنین خانه هایی مطبخ خانه قرار داشت که به حیاط پشتی منتهی می شد .قبل از ورود به حیاط پشتی که باید مربوط به امور مربوط به خدمه باشد در حیاط اصلی دقایقی توقف می کردم و با تحقیر به گردش روزگار نگاهی می انداختم حیاط اصلی ویرانه بود در حالیکه حیاط پشتی هنوز ظاهر خوب خود را حفظ کرده بود ….
معلوم نبود به خاطر رسیدگی پیرزن است یا از دست صاحبان چند سال اخیرش جان سالم بدر برده است زمین در اینجا سنگ کاری نشده بود …. فقط خاک کوبیده شده بوددر گوشه سمت راست حیاط انبار هیزم قرار داشت که در کنارش راهی به سمت زیر زمین دیده می شد .در زیر یک درخت توت پیرزن روی تخت چوبی با چای دم کرده منتظر م بود تنها موردی که مرا تحت تاثیر قرار می داد … بوی دمپخت زیر خل و کتری سیاه پیرزن بود که مرا سالها به عقب می برد . اما من دوباره براحساساتم لگام زدم به سردی سلام کردم و به سمت طویله بزرگ انتهای حیاط رفتم در سمت راست طویله اتاقهای خدمه قرار داشت … هرچند خراب نشده بودند اما فقر … درد و رنج عمیقی ازظاهر دیوارهای … این اتاقها مشهود بود …. 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
بک لینک